جانوری دریایی از تیرۀ خارپوستان با پنج بازو به شکل ستاره، دهانی که در بخش مرکزی جسم او قرار دارد، سطح بالای بدنش از خار های آهکی پوشیده شده و در بعضی از انواع آن تعداد بازوها بیشتر است، ستارۀ دریایی
جانوری دریایی از تیرۀ خارپوستان با پنج بازو به شکل ستاره، دهانی که در بخش مرکزی جسم او قرار دارد، سطح بالای بدنش از خار های آهکی پوشیده شده و در بعضی از انواع آن تعداد بازوها بیشتر است، سِتارِۀ دَریایی
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی، عبور
شَباهَنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود تَشتَر، تیشتَر، سِتارۀ صُبح، سِتارۀ سَحَری، کارِوان کُش، قَدرِ اَوَّل، شِعرا، شِعریٰ، شِعرایِ یَمانی، عَبور
منجم و ستاره شناس. (برهان) (آنندراج). منجم. (ناظم الاطباء). اخترشناس: ستاره شمر گفت کای شهریار نماند بگیتی کسی پایدار. فردوسی. چنین داد پاسخ ستاره شمر که بر چرخ گردون نیابی گذر. فردوسی. ز بس بلندی بالای او نداند کرد شمار کنگرۀ برج او ستاره شمر. فردوسی. ببزرگیش به صد روی همی حکم کند هر ستاره نگری و هر ستارشمری. فرخی. ستاره شمر شد غمی زآن شتاب که لشکر گذر کرد ناگه ز آب. اسدی. آمد چنانکه کرد ستاره شمر شمار شاه ستارگان به حمل شهریاروار. سوزنی. سال بقای عمر تو بیش از ستاره باد صد بار از آنکه کرد ستاره شمر شمار. سوزنی. فرّ و بختش که در آن چشم ستاره نرسد خاک با چشم ستاره شمر آمیخته اند. خاقانی
منجم و ستاره شناس. (برهان) (آنندراج). منجم. (ناظم الاطباء). اخترشناس: ستاره شمر گفت کای شهریار نماند بگیتی کسی پایدار. فردوسی. چنین داد پاسخ ستاره شمر که بر چرخ گردون نیابی گذر. فردوسی. ز بس بلندی بالای او نداند کرد شمار کنگرۀ برج او ستاره شمر. فردوسی. ببزرگیش به صد روی همی حکم کند هر ستاره نگری و هر ستارشمری. فرخی. ستاره شمر شد غمی زآن شتاب که لشکر گذر کرد ناگه ز آب. اسدی. آمد چنانکه کرد ستاره شمر شمار شاه ستارگان به حمل شهریاروار. سوزنی. سال بقای عمر تو بیش از ستاره باد صد بار از آنکه کرد ستاره شمر شمار. سوزنی. فرّ و بختش که در آن چشم ستاره نرسد خاک با چشم ستاره شمر آمیخته اند. خاقانی